✿◕ ‿ ◕✿منتظر واقعی اوست✿◕ ‿ ◕✿

❤گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است ؟ ......گفتاتو خود حجابی ورنه رخم عیان است ❤

فرارسیدن ماه مهر ماه دوستی و شادی و سرزندگی مبارررررک

یادش بخیر هااااا

 

همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم

 تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته

 

یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود

 که دیکته تموم میشد و مبصر دفترا رو جم میکرد میذاشت رو میز معلم

هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت
صحیح کردن دیکته ما میشه

 نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه …

 قلبمونم تند تند میزد !!!

 

شما یادتون نمیاد اوج احتراممون به یه درس این بود

که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !البته شاید یادتون بیاد

 

شما یادتون نمیاد اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود

 ناظم مدرسه میگف امروز
صف نیست مستقیم برید

سر کلاس ما هم خر کیف میشدیم میرفتم کلاس !

 

یادش بخیر حس بعد از آخرین امتحان سال

و شروع تابستون و یادش بخیر عصر ۳۱ شهریور

 و همه خاطره هایی که جلوی چشامون بود

 

یادش بخیر یه زمانی تو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که :

تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام !

بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو …

من که حلالشون نمی کنم !

 

برای معلم عزیزم

 

 منبع : www.bisms.ir

 

معلم اضیظم
عذ اینکه به من خاندن و نوشطن عاموخطی حذار بار اضط ممنونم
!

 

ودر آخر

 

در مدرسه زندگی در کلاس دنیا ، سر زنگ املا
یادمان باشد برای محبت تشدید بگذاریم تا نیم نمره از مهربانی کم نشود

 

 

رضا
[ چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:6 ] [ یه دوست عالی ... ] [ ]
تولدهههههههههههههه بهترین امامه دنیا مبارک

تولد امام رضـــــــــا (ع) مبارررررررررررررررررررررررک

امام رضا جون امامه خوبم تولدمبارک ای که بهترین رفیق و یاور و تکیه گاهم بودی عاشقتتتتتتتتتتتتتتتــــــــــــم یه دنیا ..چاکرو نوکر و کنیزو مخلصتم به خدا خلاصه دوسسسسسسسسسسسسســـــت دارم.

رضا
[ دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, ] [ 16:25 ] [ یه دوست عالی ... ] [ ]
عمیق ترین....

 

عمیق ترین ترس ما این است که ناتوان هستیم؛

عمیق ترین ترس ما آن است که بیش از حد نیرومندیم .

نور ماست که مارا می ترساند نه تاریکیمان .

ما از خود می پرسیم :« من که هستم که بتوانم درخشان ، محشر ، با استعداد و عالی باشم ؟در واقع  ما که هستیم اگر این چنین نباشیم ؟

 

تو فرزند خداوندی !

نقش کوچک بازی کردن تو ، خدمتی به دنیا نمی کند .

شانه خالی کردن هیچ جا معنایی ندارد ، در غیر این صورت دیگران از این که اطراف شما هستند احساس نا امنی نمی کنند .

 

ما زاده شده ایم که عظمت خدارا که درونمان است آشکار سازیم .

این عظمت و شکوه ، تنها در بعضی از ما نیست بلکه در همه ما وجود دارد .

و همین که به نورخودمان اجازه درخشیدن دهیم ، ناخودآگاه به دیگران اجازه می دهیم این کار را تکرار کنند .

وقتی که از ترس هایمان رهایی می یابیم ، وجودمان ، به طور خودکار دیگران را آزاد می سازد .

 

«ماریان ویلیامسون»

رضا
[ یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, ] [ 11:25 ] [ یه دوست عالی ... ] [ ]
برداشت

برداشت شما از این عکس چیه ؟

 

رضا
[ یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:56 ] [ یه دوست عالی ... ] [ ]
عشق واقعی

 

موزس مندلسون پدربزرگِ آهنگساز معروف آلمانی ، فاقد جذابیت ظاهری بود . اوبا قامت نسبتا کوتاهش ، قوزی نامناسب نیز داشت .

روزی وی تاجری را در هامبورگ ملاقات کرد که دختری دوست داشتنی به نام فرومجی داشت . موزس ناامیدانه عاشق او شد ، ولی فرومجی به خاطر ظاهر بدقواره او توجهی نشان نمی داد.

وقتی که زمان رفتن فرا رسید ، موزس جرأت کرد و دل به دریا زد و به اتاق او رفت تا از آخرین فرصت استفاده کند و با او حرف بزند .

فرومجی دختری خوش قلب بود ، ولی با بی اعتنایی به موزس ، سخت اورا غمگین کرد . اما موزس پس از سعی فراوان با شرمندگی پرسید :« آیا باور دارید که پیمان زناشویی در آسمان ها بسته شده است ؟ »

فرومجی در حالی که هنوز می گریست گفت :« آری ، شما هم معتقدید؟»

موزس پاسخ داد :« آری من باور دارم ، آیا می دانید هنگام تولد هر پسر خداوند در عرش اعلام می کند که او با کدام دختر ازدواج کند ؟وقتی که من به دنیا آمدم ، همسر آینده ام اعلام شد .» سپس خداوند گفت :« ولی همسر تو گوژپشت است .»

درست در همان لحظه من فریاد زدم :« خدایا ، داشتن همسری گوژپشت مصیبت است . خواهش دارم قوز را به من و زیبایی را به او عطا کنید.»

فرومجی سر خود را بالا گرفت و به چشمان موزس نگریست و از اعماق قلب منقلب شد . سپس جلو رفت و دستهایش را به مندلسون دادو همسر وفادار او شد .

« از سری کتابهای غذای روح »

رضا
[ یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:6 ] [ یه دوست عالی ... ] [ ]
اصل مطلب

 

از خدا خواستم عادت های زشتم را ترک دهد

خداوند فرمود: خودت باید آنها را رها کنی

از خداوند خواستم فرزند معلولم را شفا دهد

فرمود :لازم نیست،روحش سالم است ، جسم هم که موقتی است .

از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند

فرمود : صبر حاصل سختی و رنج است ، عطا کردنی نیست آموختنی است

گفتم : مرا خوشبخت کن

فرمود : نعمت از من خوشبخت شدن از تو

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند

فرمود : رنج تورا از دلبستگی های دنیا جدا و به من نزدیک ترمی کند

از او خواستم روحم را رشد دهد

فرمود : نه ، تو خودت باید رشد کنی ، من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارور شوی

از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم

فرمود : برای این کار به تو زندگی داده ام

از خداخواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوســـــــــــت دارد من دیگران را دوســـــــــت بدارم .

خدا فرمود : آری ، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد .

رضا
[ یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, ] [ 9:29 ] [ یه دوست عالی ... ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،